نگاشته شده توسط: persianeyes | آگوست 2, 2008

شارون و مادر شوهرم _ معرفی کتاب

حاصل سرکشی چند روز پیش من از کتابخانه خواهرم آشنایی با این کتاب جذاب بود که در نگاه اول به نظرم جالب نیامده بود: شارون و مادر شوهرم.
این کتاب حاوی مشاهدات، احساسات و اتفاقاتی است که تقریبا در طول سال های 1981 تا 2003 برای سعاد امیری نویسنده زن فلسطینی کتاب اتفاق می افتد. زنی که اصالتا فلسطینی است، ولی در دمشق به دنیا آمده، در اردن بزرگ شده و در اسکاتلند دکترای خود را می گیرد. ولی در نهایت برای برای زندگی و تدریس در دانشگاه فلسطین – رام الله- را به اتفاق همسرش و دور از بقیه خانواده انتخاب میکند.
همیشه اطلاعات و مشاهدات ما از مردم فلسطین از پنحره تلویزیون بوده، و همیشه دیگران این تصاویر یا وقایع درون فلسطین را برای ما تعریف یا تفسیر کرده اند. اما با خواندن این کتاب، انگار خود به فلسطین رفته و از نزدیک شاهد اشغال، کشتار، حکومت نظامی و سرکوب مردم در فلسطین هستیم. برای خود من که وقایع بسیار ملموس و نزدیک به نظر می آمدند. نمی دانم علت آن هوشمندی نویسنده است یا احساسات و قلم قوی او یا زن بودن او.. به هر حال بسیار ملموس است. اشغال وطن، اشغال خانه پدری به طوری که حتی اجازه بازدید یه دقیقه ای از آن را نداری، تخریب منابع طبیعی و ابنیه تاریخی به بهانه شهرک سازی، گرسنگی و بدبختی مردم و حکومت نظامی های طولانی، به طوریکه نویسنده تا چند هفته قادر نبوده به مادر شوهر 91 ساله اش که با او در یک شهر زندگی میکرده سر بزند، سرکوب و تحقیر، تیراندازی بی دلیل به مردم غیر مسلح و زنان و کودکان بی دفاع، بی تفاوتی جامعه جهانی، تفتیش و غارت خانه ها و …
به نظر من برای هر کسی یک بار خواندن این کتاب برای مطلع شدن از شرایط زندگی مردم عادی در فلسطین و همین طور درد مردم عادی و غیر نظامی در طول اشغال این کشور واجب باشد.

عکس از همشهری آنلاین

عکس از همشهری آنلاین

به نظرم درج قسمت های جذابی از کتاب در ادامه متن به جای توضیحات من مفیدتر آمد:
زمانی که سعاد برای انتقام جویی از یک سرباز اسرائیلی به او خیره می شود:
«سرباز اعتراض کرد : چرا به من خیره شده ای؟ من همان طور با چهره ای بدون احساس به چشم هایش خیره نگاه کردم. نمیدانم اگر شما به اندازه من تحت اشغال زندگی کرده بودید، یا اگر حق خرید کردنتان، مانند همه حق های دیگرتان، روز و شب مورد تجاوز قرار گرفته بود، یا اگر درخت های زیتون باغ پدر بزرگتان از ریشه در آورده شده بود، یا اگر دهکده تان با بولدوزر زیر و رو شده بود، یا اگر خانه تان ویران شده بود، یا اگر خواهرتان نمیتوانست به مدرسه برود، یا اگر برادتان به سه بار حبس ابد محکوم شده بود، یا اگر مادرتان در پست بازرسی وضع حمل کرده بود، یا اگر تابستان روزها در ماه آگوست برای مجوز کارتان در صف ایستاده بودید، یا اگر به عزیزانتان در شرق بیت المقدس دسترسی نداشتید، چطور واکنش نشان می دادید؟»


زمانی که یک دامپزشک اسرائیلی برای سگ سعاد به نام نورا گذرنامه بیت المقدس صادر می کند، در حالیکه هزاران فلسطینی مدت هاست در انتظار صدور گذرنامه بیت المقدس هستند:
«داشتم به دوست اهل بیت المقدسم نظمی جابه فکر میکردم که زنش هیفاء، برای کارت شناسایی بیت المقدس خود شانزده سال انتظار کشیده بود. باید حتما گذرنامه نورا را از سمیر هلیه پنهان می کردم، که بعد از بیست و چهار سال ازدواج با سوسن، یک ساکن بیت المقدس، هنوز موفق نشده بود کارت شناسایی بیت المقدس بگیرد. داشتم به ده ها هزار فلسطینی فکر می کردم که کارت های شناسایی بیت المقدس خود را از دست داده اند و به بسیاری دیگر که سال ها بیهوده منتظر گرفتن کارت شناسایی بیت المقدس مانده اند.»


زمانی که سعاد پس از 92 روز حکومت نظامی در نابلس با خود یک گفتگوی خیالی با جرج بوش را ترتیب می دهد: (این فصل کتاب برای من خیلی جالب بود)

«- آقای رئیس جمهور، اسم من سعاد امیری است و دارم از رام الله تلفن میزنم.
– کجا؟
– رام الله…اما مهم نیست، قربان. آقای رئیس جمهور، علت تلفن من این است که به شما خبر دهم اسرائیل ما را تحت حکومت نظامی قرار داده..
– نشاط، بله، نشاط، می دانم مشاورانم به من اطلاع داده اند که اسرائیل تنها حکومت با نشاط و دموکراتیک در تمام دنیاست، منظورم این است که ما هم همین طوریم.
– نه…، نه…، آقای رئیس جمهور، اسرائیل …ما را….سه و نیم فلسطینی را…در خانه…محبوس کرده.
– مشغول؟
-محبوس در خانه…محبوس…آقای رئیس جمهور(با خودم فکر کردم حتما خط ها خراب هستندو خب گمانم داشتم از فلسطین اشغالی تلفن می کردم، جایی که اسرائیل تمام تاسیسات زیر بنایی را نابود کرده است. بنابراین با صدای بلند تکرار کردم) م…ح…ب…و…س، آقای رئیس جمهور، میفهمید؟
– شما خیال می کنید رئیس جمهور دنیا نوشتن کلمه مشغول را بلد نیست؟
– اما آقای بوش، این محبوس بودن تقریبا 5 ماه است که ادامه دارد، از 29 مارس 2002!
– (او با لحنی تسلی بخش گفت) خوب..من تازه اخبار از رادیو شنیده ام، خانم، رادیو می گوید در سال 2005 یک ایلت مستقل فلسطینی درست خواهد شد. بنابراین تا آن وقت چرا استراحت نمی کنید و خودتان را کمی مشغول نگه نمی دارید؟
– خب چرا که نه قربان؟ اما شاید لازم باشد بدانید، آقای رئیس جمهور، که اینجا کار نیست و فلسطینی ها گرسنه اند، خیلی گرسنه، قربان.
– به مردمتان بگویید اگر میخواهید به دنیای با نشاط بپیوندید، باید کاملا شفاف شوید و وقتی می گویم شفاف، منظورم شفاف است، فهمیدید خانم؟»


زمانی که سعاد به همراه سفیر فلسطین در پاریس، از دیوار حائل بازدید می کند:
«یک کشاورز هفتاد ساله، ابو محمد، در کنار دیوار هشت متری سیمانی و ددمنشانه ایستاد. او عینکی با شیشه های مربع بی اندازه بزرگ به چشم داشت: من دارم درخت های زیتون، نخل و انجیری را دوباره می کارم که اسرائیلی ها برای ساختن این دیوار از ریشه در آوردند. ابومحمد دیوار را نشان داد و بعد خم شد و به کندن ادامه داد.در آن لحظه فکر می کردم آیا ابو محمد آنقدر عمر می کند تا شاهد شکوفایی این درخت هایی باشد که به کندی رشد می کند یا نه.آرزو کردم عینک هایی به همان انداره ولی تیره اش را داشتم تا اشک هایم را از چهره چروکیده ابو محمد پنهان کنم. وقتی لیلا و من داشتیم از دیوار دور می شدیم، شنیدم ابو محمد دارد می گوید: این سومین باری است که من دارم همه چیز را از اول شروع می کنم.»

مشخصات کتاب :

نام کتاب: شارون و مادر شوهرم – خاطرات رام الله

نویسنده : سعاد امیری

مترجم: گیتا گرگانی

ناشر: کاروان

قیمت: 2200 تومان


پاسخ

  1. زمانیکه از زبان مردم یک سرزمین درباره آنان می خوانیم خیلی متفاوته با زمانیکه از تلویزیون میبینیم. منم بعد از خوندن کتاب بادبادک باز نظرم نسبت به افغان ها و وضعیتشون کلا تغییر کرد.

  2. روزی که داشتن زمینهاشونو می فروختن باید فکر این روزها رو می کردن!

  3. سلام خسته نباشيد دوست عزيز وبلاگ پر محتواي داريد اگر مايليد با هم تبادل ليتک داشته باشيم لينک ما را با نام iran travel در وبلاگ خود اضافه کنيد و لينک خود را براي ما بفرستيد از طریق این آدرس
    http://www.asemangasht.com/link.php
    با تشکر


برای عرفان پاسخی بگذارید لغو پاسخ

دسته‌بندی