وای بر من که در شهری نفس میکشم که نفس چند کارگر بیگناه اینگونه زیر آوار خفه می شود.
وای بر من که در شهری نفس میکشم که نفس چند کارگر بیگناه اینگونه زیر آوار خفه می شود.
نوشته شده در كوتاه نوشت, ایران, جامعه, دل نوشته | برچسبها: کارگر, آوار, ریزش, ساختمان, سعادت آباد
واى بر من كه نفس دارم و انگـــارم نيست
كه نفس از دگـــــران پــــــــاى گريزى دارد
By: Alberto on جون 30, 2008
at 4:37 ب.ظ.
😦
By: چشم غمگین on ژوئیه 1, 2008
at 9:51 ق.ظ.
وای بر من که اینگونه نسبت به مرگ بی تفاوتیم . و جان دیگران ارزشی ندارد.
By: صندوقک on ژوئیه 1, 2008
at 12:48 ب.ظ.
خيلي ناراحت كننده است. حالا اگر كارگرهاي ساده نبودند ؟!
By: رامن on ژوئیه 2, 2008
at 4:18 ق.ظ.
واي بر ما كه اينگونه آسوده همه چيز را ميپذيريم.
واي بر ما كه اينگونه تن به ذلت دادهايم.
ننگ بر ما كه زماني نداي «سر به دار ميدهيم، تن به ذلت نميدهيم» سر داده بوديم، اما امروز اينگونه زيرسلطهي بيتمدنان تازيپرست فرهنگستيز در ذلت ميزييم.
واي بر ما فرزندان ناخلف سربداران و دليران تنگستان و خرمدينان كه نفرين آنان پشتسرمان است.
By: وارطان on ژوئیه 7, 2008
at 5:30 ق.ظ.
متاسفانه هر از چندگاهی این اتفاقات میافتد و باز هم تکرار…
By: delzadeh on ژوئیه 8, 2008
at 2:31 ب.ظ.